ترلانترلان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

ترلان دختر زیبای من

بدون عنوان

سلام ما برگشتیم دست بابایی و عمو حمید ترلان درد نکنه که اینترنتمون رو درست کردن. درسای مامانی هم پاس شدن خدا رو شکر دو سه روز دیگه هم ترم جدید شروع میشه که باید ترلان جون یه کمی از مامانش جدا بشه و پیش عزیز و مامانی جونش بمونه با این ترم سه ترم دیگه مونده وای دیگه داره حوصلم سر میره خدایا به کمکت احتیاج دارم   ...
14 بهمن 1392

تولد همسری

صدای یک پرواز فرود یک فرشته آغاز یک معراج و شروع یک زندگی تولدت مبارک تو هیچی کم نداری برای همه چیز من بودن تولدت مبارک ...
2 بهمن 1392

شب یلدا2

سلام دوست جونیا امروز اخرین امتحانم رو دادم خیلی بد بود امیدوارم پاس بشم آخه دیشب مراسم شب یلدای خاله جون ( خاله ی من و بابایی) بود و نشد درس بخونم. اما بگم از ترلان جون که دیشب مثل فرشته ها شده بود اونقدر ناناز شده بود هی دلبری میکرد. یه چیز جالب با تمام فامیلای آقا دوماد که نشسته بودن توی مجلس و ترلان برای اولین بار بود که اونا میدید دست میداد منم تعجب کردم آخه تا اون موقع با کسی دست نداده بود نمیدونم از کجا یاد گرفته بود جل الخالق یه اتفاق خیلی بد هم  افتاد که خیلی واسش دلم سوخت خورد زمین و بینیش خورد به لبه ی میز بمیرم برات مامان جون یه کم هم خون اومد این عکس رو هم بعد از اینکه بینیش اینجوری شده بود...
30 دی 1392

سالگرد ازدواج

دختر نازم 14 دی سالگرد ازدواج من وباباییه 6 سال پیش توی همچین روزی من و بابایی توی حرم امام رضا قول دادیم که همیشه با هم بمونیم و عقد کردیم 2 ساله که سالگرد ازدواجمون به خاطر وجود تو (البته 2 سال پیش توی دلم بودی ) رنگ و بوی دیگه ای داره  تا 2 سال پیش برنامه این بود که سالگرد ازدواجمون بریم برای شام رستوران ارم شاندیز اما من این برنامه رو دو ساله که تغییر دادم و اون روز رو توی خونه جشن میگیریم خودم کیک میپزم و شام و یه عالمه تشکیلات بعدشم عکس میگیریم و کلی کیف میکنیم. امسال تو خیلی شیطونی میکردی و من مجبور بودم که روی اپن میز رو بچینم هر چند که به اونجا هم دسترسی داری اینم میز اون شبمون توی نور شمع ...
15 دی 1392

یلدای باستانی

امسال چه زیباست شب یلدای من طولانی ترین شبی که به تو فکر میکنم و از یاداوری نگاه پر مهرت شب سیاهم لبریز از نور عشق میشود معبودم یلدا مبارک   دختر عزیزم این دومین شب یلداییه که تو پیش مایی پارسال عزیزم خیلی کوچولو بودی و شب یلدا خیلی مریض بودی آخه فقط 4 ماه داشتی فنچول من اما امسال یه عالمه خاطره قشنگ از شب یلدا واسمون یادگاری موند. اول بهت امروز رو که اولین روز فصل زمستونه تبریک میگم قندولکم خب بریم سر مراسم شب چله... یک شب قبل از شب یلدا خونه ی مامانی و اقا جون (مامان و بابا ی من) بودیم و اونجا به شما حسابی خوش گذشت و مراسم یلدا رو با هم بودیم شب هم همونجا خوابیدیم چون من صبح میخواستم برم دانشگاه و شما باید پیش ...
2 دی 1392

لغت نامه ی 13 ماهگی ترلانی

عسل مامان 13 ماهگیت مبارک اینم شیرین زبونیهایی که تو این سن میکنی 1-بابا=بابا ، (یه عکس از بابایی روی دیوار داریم اشاره میکنی و میگی بابا از اون به بعد هر جا قاب عکس دیدی اشاره میکنی و میگی بابا حتی به تابلوی وان یکاد خونه ی مامانی) 2- ماما=مامان 3-دردر=بریم بیرون 4-بابای=بای بای 5-به به= به به، غذا 6-ایو=الو (تلفن ، کنترل تلویزیون یا هر چیز مشابه رو میگیری در گوشت و میگی ایو) 7-تی تی= هر نوع حیوان 8-نی نی= عکس خودت 9- نینی= هر چیز جذابی که توجهت رو جلب کنه 10- دی دی = شیر میخوام 11-نه(محکم و قاطع)=نه 12-در= وقتی کسی در میزنه یا زمانی که شکلات توی بسته هستش و میخوای درش بیارم 13...
24 آذر 1392

16 ماهگی ترلان جونم

عزیزم اصلا باورم نمیشه 16 ماهه شدی عشق من    لغت نامه ی ترلان در 16 ماهگی علاوه بر همه ی اون چیزای قبلی که میگفتی این کلمه هارو هم جدید یاد گرفتی... کلا هرچی رو بهت بگیم بگو میگی البته به سبک خودت 1-اباژی/ابیژی: اسباب بازی 2-ببل: خپل البته موارد استفاده از این کلمه رو نمیدونی 3-پوبا: پویا منظورت شبکه ی پویاست کنترل رو میدی به من و میگی پویا تا برات کارتون بگیرم 4-بهت میگم بگو حسین سینه میزنی ، خیلی جالبه که من شما رو فقط یه شب مسجد بردم که اونم خواب بودی نمیدونم فکر کنم سینه زدن رو از تی وی یاد گرفتی. 5-بهت میگم بگو نماز یا نیت میکنی یا سجده! 6 به...به... : این به به گفتنت خیلی معروفه تقریبا تکیه...
24 آذر 1392