یلدای باستانی
امسال چه زیباست شب یلدای من طولانی ترین شبی که به تو فکر میکنم و از یاداوری نگاه پر مهرت شب سیاهم لبریز از نور عشق میشود معبودم یلدا مبارک
دختر عزیزم این دومین شب یلداییه که تو پیش مایی پارسال عزیزم خیلی کوچولو بودی و شب یلدا خیلی مریض بودی آخه فقط 4 ماه داشتی فنچول من اما امسال یه عالمه خاطره قشنگ از شب یلدا واسمون یادگاری موند.
اول بهت امروز رو که اولین روز فصل زمستونه تبریک میگم قندولکم
خب بریم سر مراسم شب چله...
یک شب قبل از شب یلدا خونه ی مامانی و اقا جون (مامان و بابا ی من) بودیم و اونجا به شما حسابی خوش گذشت و مراسم یلدا رو با هم بودیم شب هم همونجا خوابیدیم چون من صبح میخواستم برم دانشگاه و شما باید پیش مامانی جون میموندی ببین چقدر ما مراسم اصیل ایرانی رو مفصل برگزار میکنیم ... یه شب قبل رفتیم پیشواز یلدا
اینم عکسای اون شب که با بابا و آقا جون مهربونت گرفتیم
شب بعد که شب یلدا بود رفتیم خونه ی عزیز و باباحسین ( مامان و بابای باباجون) و تا بعد از نیمه شب بیدار بودیم و فال حافظ گرفتیم وکلی هم بازی کردیم
قربونت بشم عسلکم که حافظ میخونی
اینجا هم طبق معمول همه ی میوه ها رو بهم ریختی
اینم یه عکس دست جمعی از سمت راست عمو حمید، عمو وحید، بابا سعید و ترلان جون، امیر حسین کوچولو و بابا حسین مهربونت
اما این پست کامل میشود با عکسای جشن یلدایی نو عروسمون خاله ملیحه جون (خاله من و بابایی) که بعد از ماه صفر و عزاداریها برگزار میشود...