وااای خیلی دیر شد!
سلام گل من خیلی وقته میخوام بیام واست بنویسم اما وقت نمی شد .
موشی مامانی مجرای اشکت رو مرداد ماه عمل کردیم ولی چون هنوزم از چشمت گاهی اشک میومد دلم نمیخواست بیام از عملت اینجا بنویسم خیلی بهتر شدی ولی گاهی بازم چشمت اشکی میشه نمیدونم چرا؟
یه کم هم تقصیر خودته چون اصلا به من اجازه نمی دادی توی چشت قطره بچکونم دکتر بعد عمل بهت قطره داد ولی نمی گذاری واست بچکونم نمیدونم چی کار کنم.
یه دکتری قبل از عمل بهم گفته چون دیر اومدین چشمش خوب نمیشه با سونداژ
با خودم میگم نکنه راست گفته باشه :(
عشقم حالا خیلی وقته که کامل حرف میزنی
چند روز پیش هی بالا و پایین می پریدی ازت پرسیدم چی کار میکنی؟ گفتی دارم جلب نظر میکنم!!! منم از تعجب دو تا شاخ گنده رو سرم دراومد
عکسای بعد از عملتو اینجا میگذارم در آینده نزدیک
دیشب هم بردمت حموم و برای اولین بار توی حموم ازت عکس گرفتم اونا رو هم واست اینجا میگذارم
این روزا دخترکم کارتون تینکربل رو خیلی دوس داری و هر روز دو سه بار نیگاش میکنی.. همه ی دیالوگاشم حفظی میگی اسم موشه پنیره بعدشم خودت میخندی قربون خنده هات برم.
شاید وقتی بزرگ شدی از این سنت یادت بیاد آخه خودم یه چیزای خیلی کمی از دو سالگیم یادمه پس حالا که قراره یادت بمونه تمام تلاشم اینه که خاطرات شیرینی رو از کودکیت واست رقم بزنم .همه ی سعیم اینه که این دوران به یاد موندنی و تکرار نشدنی واست شیرین شیرین باشه!
یه هفته ای می شد که هر وقت از خواب بیدار میشدی زود دو سه لقمه نون پنیر میخوردی میرفتی خونه ی عمه لیلا! منم واسم سوال شده بود که چرا دقیقا موقع صبونه میری اونجا بعد عمه جون به من گفت که میری اونجا میگی عمه جون صبونه ارده شیره میخوام!!! و اونجا یه عالم غذا میخوری !!
وقتی موضوعو فهمیدم اینقدر خندیدم از دست تو بعدش به بابایی گفتم واست ارده شیره بگیره . خیلی دوس داری صبا که میخوام بیدارت کنم میگم مامانی پاشو ارده شیره بخور زود پا میشی :))
قربون دختر شیرینم برم :*