ترلانترلان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

ترلان دختر زیبای من

برای دخترکم

سلام مامان جون ببخش گل من که اینروزا نمیتونم بیام وبلاگت عسلم حسابی اینروزا شیطونی میکنی اصلا قابل کنترل نیستی خصوصا شبا تا وقتی میخوابی بیچارم میکنی هزار تا قصه مجبورم بگم واست ...دستتو بگیرم....پشتتو ماساژ بدم تا بخوابی موشی من خیلی خیلی ناز نازی شدی....وقتی یه آهنگ واست میذارم زودی میرقصی دوست داری بری روی میز وایستی برقصیتا قدت بلند شه....خخخ ....دستای همو میگیریم و با هم میرقصیم   ...
9 بهمن 1393

وااای خیلی دیر شد!

سلام گل من خیلی وقته میخوام بیام واست بنویسم اما وقت نمی شد . موشی مامانی مجرای اشکت رو مرداد ماه عمل کردیم ولی چون هنوزم از چشمت گاهی اشک میومد دلم نمیخواست بیام از عملت اینجا بنویسم خیلی بهتر شدی ولی گاهی بازم چشمت اشکی میشه نمیدونم چرا؟ یه کم هم تقصیر خودته چون اصلا به من اجازه نمی دادی توی چشت قطره بچکونم دکتر بعد عمل بهت قطره داد ولی نمی گذاری واست بچکونم نمیدونم چی کار کنم. یه دکتری قبل از عمل بهم گفته چون دیر اومدین چشمش خوب نمیشه با سونداژ با خودم میگم نکنه راست گفته باشه :( عشقم حالا خیلی وقته که کامل حرف میزنی چند روز پیش هی بالا و پایین می پریدی ازت پرسیدم چی کار میکنی؟ گفتی دارم جلب نظر میکنم !!! منم  از ت...
8 مهر 1393

بای بای شیر مامان

عزیزم یه مدته که دیگه شیرنمیخوری درست از روز بعد از تولد دو سالگیت اما نمیدونی بیشتر از تو به من سخت گذشت خیلی دلم گرفته خیلی دلم تنگ شده که شیرت بدم دلم واسه چشات که هر وقت شیر میخوردی خواب آلود میشد خیلی تنگ شده ولی دیگه بزرگ شدی خانوم شدی باید شیر و تموم میکردی یه شیشه شیر جدید واست گرفتم که خوشحال بشی خیلی دوسش داری شبا توش بهت شیر پاستوریزه میدم خدا رو شکر میکنم که تونستم 2 سال کامل با وجود همه ی مشکلاتی وجود داشت بهت شیر بدم هنوزم گاهی بهونه ی شیر رو میگیری موشیه من ولی به زودی فراموش میکنی این قانون طبیعته ...
28 مرداد 1393

تولد ...تولد...تولدت مبارک :*

امروز دخمل خوشمل مامانی دو ساله شده هوررررررررااااااااااااااا یه تولد کوچولوی خونوادگی واست گرفتیم ولی به دلیل مشکلات فنی الان نمیشه عکساتو بذارم به محض رفع مشکل عکساتو میذارم اینجا یه عالمه هدیه ی خوشگل هم گرفتی نازکم به خاطر سونداژ مجرای اشکت که چند روز دیگه باید بریم بیمارستان و مریضی مامان بزرگم نتونستیم امسال واست یه تولد حسابی بگیریم اما همینم خیلی خوش گذشت بفرمایین کیک خخخ هزار تا بوس واسه عمه جون ترلان که خیلی واسش زحمت کشید ...
21 مرداد 1393

عقیقه

وروجک شیطون و بلای مامانی دیروز دومین سالگرد قمری تولدت بود نازکم شب قدر بیست و سوم شب نزول قرآن و شب تبی ولد دختر پاک من مثل قرآن و بابایی برای شما عقیقه کرد دستش درد نکنه یه افطاری دادیم و همه دور هم بودیم شب خوبی بود  همه خیلی کمکمون کردن شما وروجکم خیلی شیطونی کردی فقط چون کارامون خیلی زیاد بود و 60 نفر هم مهمون داشتیم اصلا نشد عکس بگیریم واسه همین شرمنده دیگه این پست بی عکسه
30 تير 1393

پوشک گیرووووون

سلام به همه ی دوستایگلم و مامانای مهربون جونم براتون بگه دارم فسقلیم رو از پوشک میگیرم دو سه روزی میشه که شروع کردم یه پیشرفتایی کرده ولی کامل نشده این روزا ترلان مثل رادیو حرف میزنه جمله هایی از ترلان که باعث تعجب من و باباش شده رو بشنوین داشتم چایی میخوردم تموم که شده میگه نوش جونت عزیزم از بیرون اومده با یه لحن تند و شیرین میگه: مامان آناناس داری آره؟ به باباش میگه بابا جون گوشی تیان (یعنی ترلان) کجاس؟ یا اینکه پول برمیداره میگه مامان من برم پفک بخرم آبمیده (یعنی آبمیوه) بخرم چیس (چیپس) بخرم زود میام همینجا بمون الان میام میره خونه ی عزیزش (طبقه ی بالا) تازگیا یاد گرفته خودش میره و برمیگرده در میزنه...
2 تير 1393

بدون عنوان

مدینه بود و غوغا بود            اسیرِ دیوِ سرما بود محمد سر زد از مکه             که او خورشیدِ دلها بود لا لا خورشیدِ من لا لا           گلِ امیدِ من لا لا خدیجه همسرِ او بود              زنی خندان و خوش خو بود برای شادی و غم ها              خدیجه یارِ نیکو بود لا لا لا شادیم لا لا          &nbs...
11 خرداد 1393

ترلان در دانشگاه

سلام دوستای باوفای خودم ممنون که تو این مدت به من سر زدین یه سلام ویژه هم به دوستای جدیدم سر فرصت پیش همتون میام و لینکتون میکنم دیروز با ترلان رفتیم جشن ازدواج دانشجویی واسه اولین بار بود که دخترم رو دانشگاه بردم حسابی بازی کرد و بهش خوش گذشت. چن تایی هم دست گل آب داد. امروز هم سالگرد عروسی من و باباییه سال 89 یه روزی مثل امروز من و بابایی رفتیم زیر یه سقف هوراااااااااااااااااا
6 خرداد 1393

روزنامه..........

سلام آقا ما خیلی تنبلیم خیلی هم کار داریم  دیگه چی بگم سرم هم خیلی شلوغه کارای پروژه همه مونده گفتم خبر بدم چن روز نمیااااااااااااام همین دیگه ...
24 فروردين 1393

سفر نامه

سلام دوست جونیااااااااا خوبین ؟؟دلم خیلی براتون تنگیده بود! نوروز امسال من و ترلانی و همسری رفتیم اصفهان. هوا عااااالی بود توپ توپ... آخه مشهد خیلی بارونی و سرد بود ما هم خوجحال که از آب و هوای عصر یخبندان مشهد فرار کردیم رفتیم اصفهان جاتون خالی خیییییییییلی هم خوش گذشت. جاده هم خیلی خوشگل بود من تا حالا کویر رو ندیده بودم خیلی قشنگه نمیدونم کویر پوشیده از نمک رو دیدین تا حالا ؟ اگه ندیدین حتما یه سر برین کویر خیلی باحاله... البته تابستون نرین که از گرما پخته میشین بهار برین خیلی خوبه آورین..آورین راستش ما توی این مسافرت بسان کسانی که ماموریت عکاسی آمده باشند فرت و فرت عکس میگرفتیم اینم عکساش ترلان و آقای  پدر در پل خو...
16 فروردين 1393