بای بای شیر مامان
عزیزم یه مدته که دیگه شیرنمیخوری
درست از روز بعد از تولد دو سالگیت
اما نمیدونی بیشتر از تو به من سخت گذشت
خیلی دلم گرفته
خیلی دلم تنگ شده که شیرت بدم
دلم واسه چشات که هر وقت شیر میخوردی خواب آلود میشد خیلی تنگ شده
ولی دیگه بزرگ شدی خانوم شدی باید شیر و تموم میکردی
یه شیشه شیر جدید واست گرفتم که خوشحال بشی
خیلی دوسش داری شبا توش بهت شیر پاستوریزه میدم
خدا رو شکر میکنم که تونستم 2 سال کامل با وجود همه ی مشکلاتی وجود داشت بهت شیر بدم
هنوزم گاهی بهونه ی شیر رو میگیری موشیه من
ولی به زودی فراموش میکنی
این قانون طبیعته
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی