عاشقانه
ترلان جونم تازگی ها اونقدر دلبری میکنه که منو بابایی براش غش میکنیم
قلبمون عشقمون روحمون تویی دخملکم
چند بار اومدم از دلبریهاش بنویسم هر بار نشده
داشتم شیرش میدادم اونقدر خوشگل نیگام میکرد لپشو گاز گرفتم گفت اوخ... گفتم ببخشید دیگه از عشق زیادیه ...یکم نیگام کرد گفت ایششششششششش مونده بودم بخندم یا اینکه درسته قورتش بدم
تازگیا یاد گرفته به باباش میگه باباجون به منم میگه مامان نون(یعنی مامان جون) (یاد آیناز گلی افتادم آخه اونم به مامانش میگه مامان نون) وای وقتی پای نتم اونقد شیرین کاری میکنه تند تند اسم همه رو صدا میزنه باباجون ،عزیز ،آیه جون ،بعدشم پشت صندلیم بازه میاد میشینه اونجا به طرز وحشتناکی از صندلی بالا میره وقتی هم گیر میکنه میگه یا عییی(یعنی یا علی)
عاشق بازی با وسایل خونست اسباب بازی هم دوست داره ولی مهمون چند دقیقشه
علاقه ی وافری به اب داره آرزو به دل موندم از جلو آشپزخونه رد شه نگه آب ..........،بدی هم میخوره ها اونقد که بالا میاره بعدشم یا دستاشو میکنه توش یا وسایلشو میندازه تو لیوان
اگه کاری کنه که ناراحت بشم و اخم کنم اونقدر بوسم میکنه که خندم میگیره اونوقته که دیگه لپ براش نمیذارم مثل دیوونه ها بهش میچسبم اونقدر میبوسمش، قلقلکش میدم و بالا پایین میندازمش که لوزالمعدش میاد تو حلقش فک کنم
عاشق لاکه همیشه شیشه های لاک رو دستش میگیره این طرف اونطرف میره منم یکی از لاکامو که کاملا خشک بود بهش دادم باهاش بازی میکنه مثلا دست و پاشو لاک میزنه بعدشم میگه به......به
وای یه کارایی میکنه که منو تا مرز جنون میبره اینه که یه عروسک داره یه روز دیدم بالش گذاشته رو پاش و به عروسکش میگه لالا....لالا.....
یه بارم سر عروسکو گذاشته بود رو شونش صدای گریه در میاورد و هی تکونش میداد تا ساکت شه و آروم میزد پشتش تا مثلا آرومش کنه منو میگی از طرفی میخواستم مزاحم بازیش نشم از طرفی هم نمیشه گازش نگیرم دیگه
بعدا نوشت: امروز ترلان جون واکسن 18 ماهگیش رو زد خیلی گریه کرد طفلی ولی فعلا حالش خوبه خدا کنه شب تب نکنه