ترلانترلان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

ترلان دختر زیبای من

قصه ی تولد

سلام عسلکم قربونت برم که داری یک ساله میشی عزیزم 21 مرداد تولد توئه مصادف با 22 ماه رمضون ممکنه که 21 مرداد ما مسافرت باشیم از طرفی چون تولد تو توی شب عزیز قدر بود میخواستم یه افطاری کوچولو با خاله ها و عمه ها دور هم باشیم ولی گلم نه اون روز بابا سعید مرخصی داشت نه آقا جون و هردوتاشون سرکار بودن بنابراین افطاری رو جمعه گذاشتیم همراه با یه جشن تولد کوچولو برای تو گلم امیدوارم خوش بگذره بعدا میام و عکسای تولدت رو برات میگذارم        اینم لیست کارایی که توی یک سالگی انجام میدی 1- مسلط راه میری 3-هرچی دستت بیاد پرت میکنی فکر کنم داری جاذبه رو کشف میکنی 4-نای نای میکنی 5-تلویزیون تماشا می...
12 مرداد 1392

جشن تولد

جشن تولد کوچولوی ترلانی بقیش رو توی ادامه ی مطلب ببینید همونطور که گفته بودم یه افطاری کوچولو داشتیم با یه جشن کوچولو قربونت بشم که ذوق کردی برای جشن ژله ی سه رنگ درستیدم ولی عکسش خوب نشده اینم کیک کفشدوزکی شما اینم هدیه های ترلان دست همگی درد نکنه در آخر با تشکر از عکاس مجلس عمه جون باتشکر از مامانی و عزیز جون ،عمه لیلا جون ، خاله مهلا جون و خاله مهدیس جون که کمک کردند اینم عکس ترلان و خاله مهدیس و امیر حسین   ...
12 مرداد 1392

عروسی ترلان

اینم سفره عقد اینم عروس و دوماد قربون دختر نازم بشم اینجا عروسیه خاله ملیحه ست منم شیطونی کردم این عکسا رو از تو و اشکان (پسر دایی خودم ) گرفتم. ...
12 مرداد 1392

اتفاقای عجیب

سلام ترلان جونم میدونم خیلی وقته وبلاگت رو آپ نکردم آخه این چند وقت اونقدر اتفاقای زیادی افتاد که اصلا فرصت نداشتم واست حتی بنویسم. اولیش امتحانای دانشگام بود که تقریبا همه ی وقتم رو پر کرده بود و استرس و اینجور چیزا... دومیش که خیلی هم بد بود مریضیه سختی بود که تو دچارش شدی و همه ی ما رو خیلی نگران کردی دست مامانی درد نکنه اومد خونمون و از تو مواظبت کرد یه لحظه هم ما رو تنها نگذاشت تا تو خوب شی دیگه گلم امتحانای منم بود و من به خاطر تو عشقم کلا درس خوندن رو کنار گذاشتم تا به تو برسم خدا خیر استادم دکتر دور اندیش رو بده که منو درک کرد و نگذاشت که درسم رو بیوفتم.  هنوز حال تو خوب نشده بود که اتفاق بد دیگه ای افتاد اون...
9 مرداد 1392

لحظه لحظه های با تو بودن

عزیز دلم به سلامتی جواب امتحانای مامانیت هم اومد و مامان باهوشت همه ی درساشو با نمره ی خوب قبول شده به افتخار مامانی دیگه گلم شما 4 تا دندون در آوردی و مروارید پنجمت داره اذیتت میکنه تا بیاد بیرون و تو رو هر چه زیبا تر کنه هستی من وقتی با سرعت هر چه تمام تر چهاردست و پا میکنی تا بیای پیشم قلبم واست تند تند میزنه و از اینکه همچین فرشته ای دارم خدارو شکر میکنم عزیزم ماه رمضون شده ماه رمضون برای من پر از خاطره های قشنگه ماه رمضون سال گذشته خدا تو قشنگترین هدیه ی زندگیم رو به من داد. در مهمتری و عزیزترین شب سال یعنی شب قدر گلم خدایا چجوری به خاطر این هدیه ی گرانبها از تو سپاس گذاری کنم ...
9 مرداد 1392

تاتی تاتی

توت فرنگی من سلام یه خبر خوب برات دارم... چند وقتیه بدون کمک می ایستی و دیشب اولین قدم های زندگیت رو برداشتی اولین قدم هات مبارک ناز گلم دیشب خونه ی عمه بودیم که رفتی توی آشپزخونه و شروع کردی به راه رفتن منم از خوشحالی جیغ کشیدم خودتم خوشحال بودی و میخندیدی، دست میزدی قربونت بشم اونقدر شیرین کاری کردی که عمه جون واست اسپند دود کرد. ...
19 تير 1392